کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ذکر مصائب غروب عاشورا و شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

تن‌ها به روی خاک مانده، سر نمانده           چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده

جسم جوانان بنی هاشم به خاک است           لشکـر نمـانـده، سـاقی لـشکـر نمانده


بـا احــتـسـاب آتـش خـیـمــه یـقــیـنـاً           چـیزی بـرای دفـن از اکـبـر نـمـانده

زیبـاتـرین پـروانه در گـودال مـانـده           پـروانـه‌ای که در تن او پـر نـمـانـده

مـادر کـنار پیـکـرش روضه گـرفـته           نـایی برای گـریـه‌اش دیـگـر نمـانـده

تـقـصیر قـلب سـنگ نـیـزه‌دارهـا شد           حـالا کـنـار او اگـر خـواهـر نمـانـده

آقا رسـیـد و دیـد از نـزدیک انـگـار           انگـشت آقـا نیست، انگـشـتر نمـانده!

گـفـتـند با گـریه که آقا جز حـصیری           چیزی برای دفـن این بی‌سـر نمـانده

پـیـچـیـد پـیـکـر را مـیـان بــوریــا و           فـرمود آقا: چـیزی از پـیکـر نمـانـده

با احـتـساب ضـربه‌هـای آخـر شـمـر           حتما دگر چیزی از این حنجر نمانده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطلب حذف شد

با احـتـسـاب نـعـل‌هـای تـازه حـتـمـاً           چـیزی هم از قـنـداقـۀ اصغـر نمـانده

ذکر مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قطعه قطعه شد تمامِ پیکـرت با تیغ‌ها            مانده رویِ خاک جسمِ اطهرت با تیغ‌ها

تا که بوسیدم گلویت را به خود گفتم چرا            بد بریده شد سرت از پیکرت با تیغ‌ها


با غضب گویا فرو کردند نیزه در تنت            مانده‌ام با این تنِ غم پرورت با تیغ‌ها

بـیـنِ گـودالِ بـلا افـتاده‌ای بی‌سایـبان            چاره‌ای اصلأ ندارد خواهرت با تیغ‌ها

نیزه‌ها را از تنت بیرون کشیده تک به تک            نـا نـدارد دست‌هایِ مـادرت با تـیغ‌ها

یـادم آمـد از جـفـایِ بـدترِ شـمشـیرها            اربـاً اربا شد تـمـامِ اکـبرت با تـیـغ‌ها

یا که آمد خاطرم از علقمه، جانانِ من            از بهـم پـاشـیـدنِ آب آورت با تـیـغ‌ها

: امتیاز

ذکر مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هزار و نهصد و پنجاه زخم روی تنش            چقدر نیزه شکـسـته نشـسـته بر بدنش

نیاز نیست بگـوئـیم دیگر از غـسـلش            نیاز نیست بگـوئـیـم دیگـر از کـفـنش


بـسـاط گـریـۀ مـا مـی‌شـود فـراهـم با            خیالِ روضۀ سنگین زیرو رو شدنش

به پایِ دشمن دین رفت کفش‌های امام            به دستِ دشمن دین رفت خاتم یَمنـش

غلامِ شمر سرش را به روی نیزه گذاشت            رها شده‌ست ولی روی خاک‌ها بدنش

هنوز نغمۀ هَل مِن مُعـین او بر پاست            به گوش عاشق دلداده می‌رسد سخنش

: امتیاز

زبانحال حضرت سکینه با سیدالشهدا علیه‌السلام در غروب روز عاشورا

شاعر : رضا حاج حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

نه از لباس کهنه‌ات نه از سرت شناختم            تو را به بـوی آشـنـای مـادرت شـناخـتم

تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل            که از سکوت غصه‌دار حنجرت شناختم


قیام در قـعـود را، رکـوع در سجـود را            من از نـماز لحـظه‌های آخـرت شناخـتم

غروب بود و تازه من طلـوع آفـتاب را            به روی نـیـزه، از سـر منـوّرت شناختم

شکست عهد کوفه این گـناه بی‌شمار را            به زخـم‌های بی‌شمار پیـکـرت شناخـتـم

تو را به حس بی‌بدیل خواهر و برادری            به چـشم‌های بی‌قـرار خواهرت شناخـتم

اگرچه روی نیـزه‌ای ولی نگـاه کن مرا            نگاه کن؛ منم سکینه دخترت... شناخـتم؟

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید جعفر حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این بغض و کینه از طمع سکّه و زر است            یا زخم‌های کهنه صفین و خیبر است؟

بـاور نـمـی‌کـنـم کـه نـوشـتـنـد راویـان            زینب میان لشکر بیگانه مضطر است


ماهش خسوف کرده در آنسوی نخل‌ها            ماهی که چشم خورده و در خون شناور است

پـاشـیـده دانـه دانـه تـسـبـیـح بر زمـین            هر جا نگـاه می‌کند اعضای اکبر است

مانـدم چگونه خـیره به گـودال می‌شود            آن خواهری که دار و ندارش برادر است

مردی غـریب مـانـده، بـمـاند ادامـه‌اش            کمتر سخن بگویم از این لحظه بهتر است

دستور می‌رسد که «عـلیکـن بالـفـرار»            تنهـا تلاش اهل حرم حفظ معجـر است

عطـر گـلاب کرب و بلا را فرا گرفت            بیـچـاره‌ایم اگر سُـم اسبان معـطر است

خون گریه کرد سنگ، ولی هیچکس ندید            چـشم عـقـیـله عرب از ماجرا تر است

هـمـواره بـوتـراب بـنـازد به دخـتـرش            کوهی که در صلابت خود حیرت آور است

کـوتـاه می‌کـنـم سـخـنـم را که شـأن او            از درک کـائنات و خلایق فـراتر است

شاعر عجیب نیست که حیران کربلاست            با چند واژه در پی توصیف محشر است

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سوخت از داغِ تو و غرق حرارت شده بود            پیشِ مادر به گلویِ تو جسارت شده بود

آسمان تیره شد و سخت زمین لرزه گرفت            شمر آن ثانیه که دست به کارَت شده بود


عرشِ حق را چه به هم ریخت «بُنیّ قَتلوک«            چونکه مکشوف‌ترین متن و عبارت شده بود

غرقِ خون! در دل گودال! غریب و تنها            خاکِ صحرا نگرانِ تو و یارت شده بود

سر و انگشتر و پیراهن و دستار و کفن            دست و پا می‌زدی و لحظۀ غارت شده بود

حرمله در پیِ گهـواره لـبِ خـیمه رسید            خیمه‌ها سوخت و هنگام شرارت شده بود

خیره شد سمتِ سرت زینبِ مضطر! ای وای            صحبت از بستنِ دستان و اسارت شده بود

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن پالیزدار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

همچـنان دانهٔ اسـپـند که از جـوش افتاد           دخترت بی‌رمق و سوخته، خاموش افتاد

بسکه از صبح ز عطر شهدا مست شدی           پیکرت تنگ غروب است که مدهوش افتاد


ما نـدیـدیـم ولی عـمّـه پـیـاپـی می‌گـفـت           با سرِ زانوی خود، شمر به پهلوش افتاد

پشت پاخوردی و از پشت زمین افتادی           خواهرت چند قـدم آمد و بی‌هـوش افتاد

جگرت سوخت، دلم سوخت، حرم رفت به باد           یادگـاریِ تو در واقـعـه از گـوش افـتاد

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن تنـدبـاد تـیـر، بگـو با تنت چه کرد؟            با قـلبِ مثـل آیـنـۀ روشـنـت، چه کرد؟

وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است            با ما، ببین که روضۀ افتادنت چه کرد


می‌گفت روضه‌خوان: که تنت غرق تیر بود            هر تیر، واژگون که شدی، با تنت چه کرد؟

افـتـادی و سه سـالـه خـبر دارد و خـدا            بر خاک، سنگ، با رخِ بی‌جوشنت چه کرد

انداخت این سه شعبه تو را، باغبان! ببین            با حلق نازکِ گل در گـلشنت، چه کرد

جان داد خواهرت، به خدا! تا که دید، شمر            با چکمه، در کشاکشِ جان دادنت چه کرد

ای بوسـه‌گـاه مـادر دریـا، گـلـوی تـو!            آن تیغ کُند، با رگ و با گردنت چه کرد

از حال رفت و بی‌رمق افتاد روضه‌خوان            دیگر نگفت از این‌که پس از کشتنت چه کرد

یا ایها العزیز! پس انگشترت کجاست؟            آن گله گرگ، با تن و پیراهنت چه کرد؟

لـرزیـد آسـمـان، چـو دویـدنـد اسـب‌ها            بر سینه زد رسول، مگر دشمنت چه کرد؟

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

زمـیـن یک آهِ شـعـلـه‌ور درآورد            غـمِ تـو اشـکِ پـیـغـمـبـر درآورد

تـنـت را تـیـربـاران کـرد و دیـدم            دوبــاره نــیــزه‌ای دیـگــر درآود


بـمــیـرد حـرمـلـه کـه بـا تـبـسّـم؛            سه شعبه زد به سمتت! پر درآورد

رسید و پیکرت را غرقِ خون دید            دلِ مـادر سر از محـشـر درآورد

یـکـی آورد بـا خـود نــعـلِ تــازه            یکـی پیـراهـن از پیـکـر در آورد

نشست و با غضب از دستت ای وای            هم انگشت و هم انگـشتر درآورد

نـمی‌دانم چه شد که خـنجـرِ شـمر            زد و از حـنجـرِ تو سـر درآورد!

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : عادل حسین قربان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

نـگـاهـش جـانـبِ گـودال بـرگـشت            پـرسـتـو بـی‌پـر و بی‌بـال برگـشت

نـــدارد فـــایــده، پــشــتِ بــــرادر            هر آنچـه می‌رود دنـبـال، برگـشـت


هـمـه بـا گـریـه از گـودال رفــتـنـد            ولی شمرِ لعین، خوش‌حال برگشت

و با یک تیغِ برّان، داشت می‌رفت            و خون می‌ریخت از چنگال، برگشت

نــمـی‌بُــرّد خــدا، بــا دسـتِ قــاتـل            سـرِ پـاکـش، زبـانـم لال بـرگـشـت

: امتیاز

ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روی جسمَش نیزه وتیر و سِنان افتاده بود            زیر خـنجر سرپـنـاه کـاروان افتاده بود

شمر، با چَکمه به روی سینه‌اش می‌ایستاد            در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود


یـادگـار مـادر او را به غـارت بـرده‌انـد            جامۀ شاهی به دست این و آن افتاده بود

شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد            برق انگـشتر به چشم دشمنان افتاده بود

نعل‌ها طوری عمل کردند که از پیکرش            گوشۀ گودال قـدری استخوان افتاده بود

در نـگـاه تار او اهل حـرم می‌سوخـتـند            قـرعـۀ آتش به نـام کـودکـان افـتاده بود

روی نیـزه بـستـن سَر، کار آسانی نبود            از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود

بارش ظلمت بیابان را به خون آغشته کرد            بر زمـیـن آیـات ناب آسـمـان افتاده بود

دخـترش کنج خـرابه ناگهـان تبخـال زد            چون که یاد ضربه‌های خیزران افتاده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ حذف شد

جای خود را با لَگَدهای سَنان تعویض کرد            خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود 

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد            برق انگـشتر به چشم ساربان افتاده بود

ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : سید جعفر حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

به هم زد لشکری را گرچه تنها بود و بی‌یاور            ولی داغ دل ایـتام امـانش را بـرید آخر

برادر می‌رسد گودال و خواهر می‌رود از حال            چه می‌گویم زبانم لال، شاید بشنود مادر


جدا افتاده‌اند اما یکی هـستند، می‌بیـنی؟            دمی غافل نمی‌مانند ز احوالات یکدیگر

به جان ذره‌هـای کـائـنات افـتاده آشوبی            نمی‌میرد چرا شاعر، نمی‌خکشد چرا جوهر؟

حسین افتاده و دارد خودش جان می‌دهد کم کم            چه اصراری ست اینگونه بتازد بر تنش لشکر؟

پدر انگشترش را در رکوعش داده بود؛ آری            پسر در سجده هم انگشت می‌بخشد هم انگشتر

یکی دنبال پیراهن، یکی سوی کلاخودش            یکی با دست لرزان آمده در جستجوی سر

نه عیبی دارد آن دِشنه، نه جانی دارد این تشنه            ولی از مادرش زهرا خجالت می‌کشد خنجر

دوان برگشت سمت خیمه‌ها خواهر سراسیمه            که می‌آیند سوی خیمه‌هایش قوم غارتگر

فراری می‌دهد ایتام را در غربت صحرا            مبادا گُر بگیرد چادری، سوزد دل دختر

چه با زحمت خودش را می‌رساند باز تا گودال            چه بی صبرانه می‌آید به بالای سرش خواهر

نمی‌دانم چه شد اما زمین افتاد با صورت            نمی‌دانم چه دید اما نکرد این صحنه را باور

که این سو تیر ماند و نیزه ماند و پیکری صدچاک            که در آنسو نماند از خیمه‌ها جز خاک و خاکستر

ستون آسمان‌ها را تکان داد آه آن محزون            که یا جداه در خون نور چشم خویش را بنگر

منم زینب، بگو این دم چه سازم بین نامحرم؟            کجا دیدی در این عالم، کسی از من پریشان تر؟

کجا رفت آن محبت‌ها، کجا شد جای آن بوسه؟            که حتی نقطه‌ای سالم نمی‌یابم در این پیکر

به خود لرزید عرش آنجا که زینب ناله زد یا رب            برای چون تو معبودی چه قربانی از این بهتر؟

کسی که پاسخ هل من معینش را نداد امروز            نمی‌دانم چه پاسخ می‌دهد فردا به پیغمبر

سری اینک شکستند و سری بالای نی بستند            زمین غوغا، زمان غوغا، جهان غوغاست سرتاسر

زمان از دست رفت و سرخ شد خورشید عاشورا            مهـیای سفـر هستم ولی بی‌قـاسم و اکبر

لگد روزی به در خورد و به پیکر می‌خورد امروز            بماند اهل دنیا را جهانی بی‌در و پیکـر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

فراری می‌دهد ایتام را در غربت صحرا            مبادا گُر بگیرد چادری، غارت شود معجر

ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شمـشـیر می‌زنی و سپـاهی برابرت            طـوفـان شده به بـرقِ نگـاهِ دلاورت

چـندین هزار نامه نوشتـند و عاقـبت            نـا مـردمـانِ کوفه نـبـودنـد یـاورت!


نـامِ حـسـین وردِ زبـان‌هـایـشان ولی            در قلبِ کورِ خویش، نکردند باورت

در ازدحـام نـیـزه و بـاران سنگ‌هـا            صد زخم اضافه شد به جراحاتِ پیکرت

انگار که گلویِ پُر از لَختِه‌های خون            بدجـور بـسته راهِ نـفـس‌هایِ آخَـرَت

خوردی زمین، به وقتِ هجومِ حرامیان            در پیش چشم‌های پُر از اشکِ خواهرت

زینب، دوباره زینبِ سابق نمی‌شود!            تا اینکه دید، پیکرِ در خون شناورت

بی‌تــابـی رقــیـه امــانـش نـمـی‌دهـد            وقتی که می‌رود به سَرِ نیزه‌ها، سَرَت

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بعدِ من ای خواهرِ خسته شجاعت پیشه کن            تا نفس داری ز دشمن‌ها برائت پیشه کن

صبر کن اصلاً نرنجی ای صبورِ اهل بیت            بعدِ سالارِ شهـیدان تو ولایت پیشه کن


 

کـودکـانِ من هـمه آوارۀ صحـرا شوند            یاری این کودکان در بینِ غارت پیشه کن

کـوفـیـانِ بی‌حـیـا اهلِ مـروّت نـیـسـتند            پس شکیبایی به هنگامِ جسارت پیشه کن

شهر کوفه خطبه‌ای می‌خواهد از تو بی ریا            مثلِ حیدر در کلامِ خود بلاغت پیشه کن

از خدا یاری طلب آگاه سازی اهلِ گِل            تکّه تکّه در سخن‌هایت هدایت پیشه کن

حجّتِ روی زمین باشد علی ابن الحسین            در غیابِ او به این مردم امامت پیشه کن

شام را تخریب کن بر هم بزن بزمِ یزید            از تو دارم خواهشی تنها صلابت پیشه کن

اربعین که آمدی اندوهگین ضجه بزن            در کنارِ قبرِ من قصد زیارت پیشه کن

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خوابِ سنگین دیده است دنیا برایِ ما دو تا            لرزشی افتاده گـویا در صدایِ ما دو تا

از زمـانی که به دنـیا آمدم عـاشق شدم            آفـریـده شد جهـان اصلاً برایِ ما دو تا


اندکی آهـسته‌تر آقـایِ مظلـومان حسین            عالمی محـوِ وداع و در هوایِ ما دو تا

حرفِ رفتن را نزن قربانِ صحبت کردنت            گرچه که افلاکیان هستند فدایِ ما دو تا

یـادگـاری دارم از مـادر برایت پـیرهن            خاطراتی زنده شد در ذهن‌هایِ ما دو تا

بی کفن می‌مانی ای سروِ رشیدم رویِ خاک            می‌رود غارت عزیز دلِ رِدایِ ما دو تا

لحظه‌هایِ سخت و جانفرسا شده کو مادرم            یک نگـاهِ فـاطـمـه باشـد دوایِ ما دو تا

می‌روی من پرچمت را می‌برم بالا حسین            هست این وادی یقـیـناً کربلایِ ما دو تا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان بوسیدن گلوی سیدالشهدا توسط حضرت زینب و ... حذف شد! این قصه برای اولین بار در قرن چهادرهم در کتاب تذکرة الشهداء حبیب الله کاشانی بدون هیچ سندی جعل شده است، محققین و علمل کتاب تذکرة الشهدا را به دلیل ذکر مطالب نامستند جزء کتب تحریفی معرفی کرده اند

صبر کن تا بوسه‌ای برگیرم از زیرِ گلو            امر امرِ مادر است خیرالنسایِ ما دو تا

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بناست بعد تو با غـصه‌هات پیـر شوم            برای خـاطر تو حـاضـرم اسـیر شوم
مـخـواه تا به فـراق تو نـاگـزیر شـوم            نمی‌شود که من از دیدن تو سیر شوم


بـیا کـمی بـنـشـیـن تا تو را نگـاه کـنم
تو
را چگـونه روانه به قـتـلگـاه کـنم؟

چه عاشقانه گـذشته است زندگـانی ما            جـدا نـبــود تـن و روح آســمـانـی مـا
زبـانـزد هـمـگـان بـود مـهـربـانی مـا            فقـط بخـاطر هم خـرج شد جـوانی ما

بـرادر و پـدر و مــادرم شـهـیـد شـده
حسین گـیـسوی من پای تو
سفـید شده

نگـاه کـن دل از غـصـه‌هـا لـبالـب را            کـسی نـدیـده بـدون حـسـین زیـنب را
ببـین به روی لـبم یا حسین،
یا رب را            بگـو خـدا نرسـاند به صبح امـشب را

کسی خدا نکـند جـنگ را شروع کـند
بگـو
چکـار کنم صبح اگر طلـوع کند

عـزیز فـاطـمه‌ای ‌و تـمام حـاصل من            غـم جـدایی تـو شـد حـسـین قـاتـل من
چـقـدر
دلهـره افـتـاده است در دل من            سـرت به نـیـزه مـبادا رود مقـابل من

بیا حسین از این دشت کـینه برگردیم
بـیا بخـاطـر من به مـدیـنـه بـرگـردیم

چگـونه قـافـلـه را بعـد تو اداره کـنم؟            برای دل نگرانی خود چه چاره کنم؟
رواست تا که گـریبان صبر پـاره کنم            به قـتلـگاه چگونه تو را نـظـاره کنم؟

بـیـا اجـازه بـده تا که من فـدات شـوم
غریب مانده‌ای ای
بی‌کفن فـدات شوم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با امام علیه السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌روی آهسته‌تر از چه شتابان می‌روی؟            گر چه ای هستیِ زینب سمتِ جانان می‌روی
می‌روی آقا دلِ زینب به همراهِ شماست            وان یکادی خوانده‌ام حالا که میدان می‌روی


انتظارت را کِـشَد صدیـقۀ کـبرا، حسین            علتش اینست آقاجان، خُرامان می‌روی

انـدکی آرام تـر تا که بـبـوسم حـنجـرت            نـامِ مـادر آمد و مـانـند بـاران می‌روی

کاش می‌شد تا که مذبوحت شوم ای نورِ عین            ملتهب از ماندنِ خود، مست و حیران می‌روی

دختر خود را بغل کن لحظه‌هایِ آخری            من چه گفتم که چنین لرزان و گریان می‌روی

بر سرِ ماهـا چه می‌آید عـزیـزِ فـاطـمه            می‌روی آهسته‌تر از چه شتابان می‌روی

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام با اصحاب در شب عاشورا

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـه اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب           به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب
به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ، همه           به خـنده سیـنۀ خود را سپر کنید امشب


نــمـاز وتــر بـخـوانـیـد و سـجـدۀ آخـر           دعا به زینـب خـونین‌جگـر کنید امشب
کمـال‌تـان پـر و بـال عـروج‌تـان گشتـه           بـه قــلـۀ ابــدیـت سـفــر کـنـیـد امـشـب
شمـا به مکـتـب تـوحـیـد، زنـدگی دادید           مبـاد آنکـه ز مـردن حـذر کـنید امشب
دل شـب اسـت بیـائـیـد دخـت زهـرا را           ز ایـستـادگـی خـود خـبـر کـنیـد امشب

کنون که آب روان را به روی‌تان بستند           ز اشک شوق، لب خـیش تر کنید امشب
اگر که عـاشـق دیـدار جـد من هـستـیـد           به صورت علـی‌اکـبر نظر کنید امشب
جوان من بدنش قطعه‌ قطعه خـواهد شد           رواسـت گریـه به حال پدر کنید امشب
شرار
آتش شعرش همه ز سوز شماست           دعـا بـه «میثم» مـا بیـشتر کنید امشب

: امتیاز

مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مثنوی

امشب نـدای ارجـعی آیـد به انصار خدا           فردا به دشت کربلا سرها شود از تن جدا
امشب حسین بن علی حق را عبادت می‌کند           فردا به نوک نیزه‌ها قرآن تلاوت می‌کند


امشب به دور خیمه‌ها عباس گردد تا سحر           فردا کنار علقمه غلطد به خون بی‌دست و سر
امشب علی اکبر بود در خیمه مشغـول دعا           فردا شود اعضای او مانند گل از هم جدا
امشب بخواند در حـرم قاسم نمـاز نافـله           فـردا کنار پیکـرش در خیمـه افتد ولوله
امشب علی چنگ از عطش بر قلب مادر می‌زند           فردا چو بسمل بر سر دست پدر پر می‌زند
امشب بود در خیمه‌ها از عشق و جانبازی سخن           فردا زمین دریا شود از خون هفتاد و دو تن

: امتیاز

مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : دیوان فدایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

از خون زمین دریا شود امشب اگر فردا شود           محشر همی برپا شود امشب اگر فردا شود
زانجم فلک لشکر کشد وز ماه نو خنجر کشد           دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود


خون از دم خنجر رود از تن به نیزه سر رود           دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود
دامن فلک پرخون کند خون عرصه را گلگون کند           دل دیده را جیحون کند امشب اگر فردا شود
از پشت زین، سلطان دین غلتد چو ماهی بر زمین           بُرَّد سرش شمر لعین امشب اگر فردا شود
تن جمله بی‌سر می‌شود سر بر سنان بر می‌شود           آشوب محشر می‌شود امشب اگر فردا شود
عباس از توسن فتد دستش
جدا از تن فتد           چون گل در این گلشن فتد امشب اگر فردا شود
از ضرب تیر و تیغ کین اکبر فتد از پشت زین           صد پاره چون گل بر زمین امشب اگر فردا شود
آتـش زنـد بر خـیـمه ها شمر لعـین بی‌حـیا           سیلی زند بر طفل‌ها امشب اگر فردا شود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیه‌السلام در شب عاشورا

شاعر : میلاد عرفانپور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

چنان اسفند می‌سوزد به صحرا ریگ‌ها فردا          چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
تمام دشت را زینب به خون آغشته می‌‌بیند
          مگر باران خون می‌بارد از عرش خدا فردا


برادر دل گواهی می‌دهد امشب شب قدر است          اگر امشب شب قدر است قرآن‌ها چرا فردا؟..
همه در جامه احرام دست از خویشتن شستند
          شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا
ببین شش ماهه‌ات بی‌تاب در گهواره می‌گرید
          علی از تشنگی جان می‌دهد امروز یا فردا
ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
          همانانی که می‌افتند زیر دست و پا فردا
برادر وقت جان‌افشانی عباس نزدیک است
          قـیامت می‌شود وقـتی بگوید یا اخا فـردا
برادر خوب می‌خواهم ببینم روی ماهت را
          که می‌ترسم دگر نشناسمت بر نیزه‌ها فردا
به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می‌مانم
          تمام هستی من! می‌روی بی من کجا فردا؟

: امتیاز